ای یار من، ای یار من، تیمار من مه پاره ام
گنجینه اسرار من، باز آ به این کاشانه ام
ای مونس شبهای من، ای قصۀ غم های من
آمال رؤیاهای من، تنها توئی افسانه ام
ای چشم خون ای چشم خون، بر گونه ام اشکت نگون
از روزگار بدشگون، گشتم زبون، بیچاره ام
بی آبرویم کرده ای، از چشمه دورم کرده ای
هم آب جویم کرده ای، اما شکایت کرده ام؟
ما را ز پیش خود مران، چون می روی؟ قدری بمان
باز آ به تن، باز آ چو جان، در قلب من، در خانه ام
هم غایبی در ظاهرم، هم حاضری در باطنم
هم من توئی، هم تو منم، بی تو ز خود بیگانه ام
گه وعدۀ فردا دهی، گه قول دیدارم دهی
پس چون مرا تنها نهی؟ از کار تو درمانده ام
هم اولی هم آخرم، هم مجرمی هم داورم
بر لطف و قهرت حاضرم، لطفی بکن دیوانه ام
یکدم مرا آواز گو، یک نکته بر همراز گو
نجوای عشقم بازگو، آرام و سر در شانه ام
دستان تو چون حلقه ای، زلفان تو چون پرده ای
بگشاده لب از خنده ای، مفتون تو فتانه ام
باز آ پری سا هر زمان، جامی بده جان می ستان
خاموش و آرامم بخوان، شمع تو را پروانه ام
سرودهْ مجتبي عندليب
نظرات شما عزیزان:
|